قرآن یک کتابی است که برای حجاب و عفاف یک سوره دارد. وقتی در اینباره یک سوره دارد یعنی حجاب و عفاف را یک مسئله ی مستقل به آن هویت داده است و به رسمیت شناخته و برای حل و فصل مسائل مربوط به این حوزه، یک فرآیندی را پیشنهاد داده است. یک مبانی، اصول و روش ها و قواعد و ضوابط، نگاه و جهان بینی خاصی را در این حوزه، قرآن پیشنهاد کرده است. این کار قرآن، و این کار خدا، یعنی حجاب و عفاف، یک مسئله و موضوع مستقلی است که جا دارد شما برایش ستاد تشکیل بدهید و با ستادی که تشکیل دادید به سراغ قرآن بیایید و علمی و اجرایی، این را راه ببرید تا به نتیجه برسانید و روی این فرآیند کار کنید. این باید کار شود.
اما سوال: آیا قرآن برای امر به معروف و نهی از منکر سوره دارد یا نه؟ ممکن است کسی ادعا کند ندارد. فرض را بر این بگذارید که سوره ندارد.(من می گویم ندارد) امر به معروف و نهی از منکر مثل حجاب، از نظر قرآن، موضوع نیست. رویکرد است. شما هیچ جا نمی توانید این را نبینید. همه جا باید این را ببینید. این یک موضوع نیست. این مثل حجاب نیست که در اقتصاد هم باید ببینید در سیاست و… حجاب خود یک ستاد می خواهد. یک موضوع و مسئله است با تنوعی از قواعد و ضوابط. پس ما باید برا حجاب ستاد تشکیل بدهیم و سوره را وسط بگذاریم روی آن کار کنیم. روایتش را کار کنیم. مسائلش را کار کنیم تا به نقطه عمل برسانیم. شما کارتان دیگر حجاب و عفاف است دیگر قرار نیست که نتیجه کارتان مثلا به اشتراک گذاشته شود مثلا با گروه اقتصاد یا با گروه سیاست و.. این خودش یک مسئله است. اما امر به معروف و نهی از منکر چی؟ خدا برایش سوره قرار نداده، از اول تا آخر قرآن امر به معروف و نهی از منکر است. تقوا چی؟ تقوای فردی و تقوای اجتماعی. اینها رویکرد هستند.
خود اینکه ما تشخیص بدهیم که چی موضوع هست برای کار و چه چیزهایی و چه رویکردهایی هستند که در همه موضوعات باید مورد توجه باشند، خود این فرق می کند. حال شما برای امربه معروف و نهی از منکر ستاد تشکیل می دهید. ناکارآمد است. چهل سال است که کار کرده اند، چهارصد سال هم کار کنند، به هیچی نمی رسند. دور خودشان می چرخند. مگر امر به معروف و نهی از منکر ستاد بردار است که بگوییم شما روی امربه معروف کار کنید؟! بگذارید ما هم برویم در سیاست کار کنیم! دیگری هم برود در فرهنگ کار کند. اینها در عرض هم هستند؟! این یک مثال در حوزه درون دینی است. حالا شما بیایید بیرون از این. فرض کنید الان در سیستم حاکمیتی، با الگوگیری و گرته برداری از سیستم های حاکمیتی رایج دنیا، یک سیستم حاکمیتی چیدیم. وزرات خانه هایی قرار دادیم. مجلس و دولت و قوه قضاییه و… در مدل معاونت بندی هم یک سبک است. مثلا یک معاونت لازم است. فرضا معاونت فرهنگی، معاونت علمی و پژوهشی و.. خود ما، سلسله ای از این موارد را به این شکل، پیش روی خودمان قرار می دهیم. متکی به تجربیات بشری، متکی به مدل تنظیم و ذهنیت بشری خودمان، حالا با تنوعی که دارد. آیا لزوما، آنچه که ما چیدیم دور خودمان از نظام مسائل، از نظر ترازی که باید داشته باشند و تنوعی که باید داشته باشند؛ هم دایره اش چیزهایی که باید باشد و نیست و چه چیزهایی باید نباشد و هست؛ چه چیزهایی در عرض هم نیست و با هم فرق می کند. چه چیزهایی رویکرد است. مثلا معاونت نمی خواهد و فرضا مشاور می خواهد. این ها چیزهایی است که به نظر من قرآن درباره اش می تواند حرف بزند. اگر این فرضیه را بپذیریم که قرآن می تواند در این حوزه ما را کمک کند، ای بسا خیلی از چیزهایی که امروز ما این را مسئله می پنداریم، قرآن به ما بگوید سر اینها بیخود وقتتان را تلف نکنید.
فرض کنید، شما تورم را یک موضوع قرار می دهید. ما باید روی تورم کار کنیم. بشناسیم. چرا ایجاد می شود و چطور می توانیم مهار کنیم و… اما آیا لزوما می توانید بگویید باید تورم را یک موضوع قرار داد و برایش یک ستاد تشکیل داد؟ سازمان تاسیس کرد؟ یا نه باید جای دیگر کار شود. یعنی نبض کار تورم نیست شما باید این مطلب را رویش کار کنید. روی اصول و ضوابطش کار کنید. اگر این مطلب را درست کردید و سایر جنبه های لازم را درست کار کردید. فرضا مقوله پول و مطابقت یا عدم مطابقت پول با ارزش های ذاتی مثلا طلا و نقره و.. این را باید کار کنید و به مبنا برسید. مثلا مقوله تولید را باید کار کنید. یا چیزهای دیگر را کار کنید(فرضا) مادامی که آن چیزهای دیگر را کنار گذاشتید و جدا جدا به آن ها می رسید و تورم را مستقل رویش کار می کنید، نتیجه عکس می گیرید.
ما می توانیم این ذهنیت را داشته باشیم در حوزه کلان مربوط به انسان و جامعه که نظام مسائل مان را از قرآن اخذ کنیم. به این معنا هم نیست که اگر یک مسئله ای به ذهن ما یا جامعه ما خطور کرده و ما آن را در قرآن پیدا نمی کنیم، لزوما باید کنار بگذاریم. خیر . خیلی وقت ها ممکن است که ما ادبیاتش را بلد نیستیم. ادبیاتش را در قرآن کشف نکردیم. ما اینجا یک کارهای مقدماتی باید کنیم که در جای خودش باشد.
در طب مثال قشنگی است.(حرف آخر باشد) الان این حرف من به معنای تایید یا رد طب سنتی نیست. اما این تفاوت را توجه می دهم. در طب روز، اطبا می گویند کار ما آزمایشگاهی است. وقتی توموری در بدن پیدا می شود وقتی به دکتر مراجعه می کنید اولین کار نمونه برداری است بعد بررسی می شود تا بفهمیم چی هست و بعد به تناسب آن از یک دارو و یا جراحی استفاده کنید تا بگوییم این تومور قابل درمان هست یا نه. یعنی با نمونه برداری و بررسی باید به جواب برسد. اما در پایه طب سنتی اینطور نیست. وقتی می بینید که جایی از بدن غده درآورده، اول چشم ها را نگاه می کند. کم خونی داری یا نداری، طبعت چی هست. مزاجت را می پرسد. مسائلی که گویا اصلا ربطی به این مشکل ندارد، جواب می دهی. بعد چند مورد گیاهی تجویز می کند تا طبعت متعادل شود و این درست می شود. فرضا شما رعایت می کنید و درست هم می شود. نه ازمایشگاه رفت نه جراحی شد اما رفت. چون مشکل ریشه اش چیز دیگر بود. شما نباید روی این کار می کردی. الان می گوید انسان که راه می رود، با حل کردن فرمول ریاضی راه می رود. حرکت که می کنید، ذهنت را دائما فرمول های پیچیده ریاضی را حل می کند و شما راه می روید. پا را کجا بگذاری، از پله بالا بروید پایین بیایید، اگر ذهن شما، نتواند این فرمول ها را در لحظه حل کند، شما گیج می شوید و زمین می خورید. تعادلت را از دست می دهید. خب حالا یک نفر مشکل راه رفتن دارد. ما باشیم کلاس ریاضی می بریم! می گوییم شما ریاضی ات ضعیف است! فرمول های پیچیده ریاضی را که در راه رفتن به کار می رود، کشف می کنیم بعد اینها را با او کار می کنیم! هر چی هم که کار می کنیم این راه رفتنش درست نمی شود!
درست است که با حل مسائل ریاضی راه می رود، اما آن ناخودآگاه است. شما تا چد حد اجازه داری ناخودآگاه را خودآگاه کنی؟! آیا هر ناخودآگاهی، اگر خودآگاه شد به نفع ماست؟ این دایره ش چقدر است؟ خیلی از مسائل جامعه هم همینطور هستند. خیلی از مسائل جامعه هم مدل حلش شدنشان ناخودآگاهی است. شما خودآگاهش کنید حل نمی شوند. خودآگاهش کنید تورم می کند. غده را برمیداری باز هم بر می گردد. این مشکلش جای دیگری است که باید آن را حل کنی. اگر آن مشکل را حل کنی، این خودش حل خواهد شد. لذا فکر می کنم امر ساده تر از آنی است که ما فکر می کنیم. ما خودمان را در مقابل کوه عظیمی از مسائل فوق پیچیده می بینیم که امروز اینها اگر حل نشود، مشکل ساز است. بعد می گوییم قرآن می تواند اینها را حل کند؟ این همه فرمول های سخت مسائلی که دنیای امروز ، غرب و شرق به سمتش رسیدند. در حوزه اقتصاد، سیاست و… قرآن برای همه اینها حرف دارد. بعد خنده دار به نظر می آید؟ نه. کجا دارد؟ این همه سوالات. در قرآن، خدا، قیامت، نبوت، انفاق کنید، ربا نخورید، آدم خوبی باشید. قرآن اینها را گفته است. با اینها می خواهید شما زندگی انسان را اداره کنید؟ بله با همه اینها. نه اینکه ساده انگاری کنیم. اما آنقدر هم تلقی احساس اینکه کوهی از مسائل پیچیده هم پیش ماست که تا حلشان نکنیم به جایی نمی رسیم، این شکلی نیست.