https://www.youtube.com/watch?v=lM6TwRq7RFw&list=WL&index=3ر https://www.youtube.com/watch?v=bckv_ekG8Fc&list=WL&index=4

نظامی‌گرایی (Militarist Paradigm):

  • دیدگاه: مؤلفه‌های دیگر قدرت (اقتصادی، اطلاعاتی، سیاسی) را کم‌رنگ می‌بیند و هژمونی را صرفاً سخت‌افزاری درک می‌کند. معتقد به قدرت بازدارندگی موشکی ایران است.
  • نقد: ترورها و مسائل اطلاعاتی را فردی و تقلیل‌گرایانه تفسیر می‌کند. بیش برآوردی از توان خود و کم برآوردی از توان و اراده طرف مقابل دارد. در شب 13 ژوئن (حمله اسرائیل) غافلگیری نظامی-اطلاعاتی ایران را انکار یا توجیه می‌کرد.

منطقه‌گرایی (Regionalism Paradigm):

  • دیدگاه: صحنه را به بازیگران منطقه‌ای محدود می‌کند و نقش قدرت‌های بزرگ (به ویژه آمریکا) و ابعاد بین‌المللی را نادیده می‌گیرد. رقابت استراتژیک ایران-اسرائیل را قبول دارد اما آن را جدا از رقابت آمریکا-چین می‌داند.
  • نقد: در مورد سقوط اسد، نقش امارات و عربستان را مستقل از طرح آمریکا دانست و تصور غلطی از نزدیکی این کشورها به ایران داشت. منجر به توجیه از دست رفتن دستاوردهای استراتژیک می‌شود (مثلاً از دست رفتن سوریه در ازای نزدیکی با امارات).

جبرگرایی (Determinism Paradigm):

  • دیدگاه: ایران را کنشگری ضعیف و فاقد عاملیت می‌داند که مقهور معادلات آمریکا و اسرائیل است. تئوریزه کردن انفعال.
  • نقد: نادیده گرفتن توانمندی ایران در تغییر ورق در پرونده‌هایی چون سوریه و عراق، که ایران عاملیت خود را اثبات کرد. انکار نقش شخصیت‌هایی چون حاج قاسم سلیمانی در تبدیل تهدیدها به فرصت.

دیپلماسی‌گرایی افراطی (Extreme Diplomacism Paradigm):

  • دیدگاه: تصور “لالالندی” از واقعیت و اعتقاد به اینکه دیپلماسی به تنهایی و با “ابتکارهای دیپلماتیک” می‌تواند جریان‌ها را تغییر دهد. غفلت از مؤلفه‌های میدانی قدرت.
  • نقد: نپذیرفتن دوگانه “جنگ-مذاکره” و تهدید واقعی جنگ. تصور نادرست از ترامپ به عنوان فردی ساده که با دیپلماسی صرف می‌توان او را گول زد. منجر به نادیده گرفتن فرصت‌های “تنش نفتی کنترل شده” برای کسب امتیاز در مذاکرات شد.

نفی رقابت استراتژیک ایران-اسرائیل (Denial of Iran-Israel Strategic Competition Paradigm):

  • دیدگاه: ایران و اسرائیل را دارای مسئله استراتژیک نمی‌داند. دو شاخه دارد: یکی اسرائیل را “در دوردست” و بی‌اهمیت می‌بیند و دیگری آن را “قدرتمند” می‌پندارد و معتقد است که ایران نباید با آن درگیر می‌شد. برخی معتقدند ایران “آنرمال” است و اسرائیل “نرمال”.
  • نقد: انکار واقعیت “آنرمال” بودن اسرائیل از بدو تأسیس. نادیده گرفتن طرح‌های بلندمدت اسرائیل در منطقه (مانند کریدور داوود، کریدور آیمک) و نقش آن به عنوان پیشانی نظام غرب. غافلگیری در مورد اقداماتی چون ترور سید حسن نصرالله.

تله جنگ / محافظه‌کاری افراطی (War Trap / Extreme Conservatism Paradigm):

  • دیدگاه: رقابت استراتژیک ایران و اسرائیل را قبول دارد اما بر “احتیاط” بیش از حد و عدم ماجراجویی تأکید می‌کند، به گونه‌ای که پاسخ به اقدامات طرف مقابل (مانند ترورها) را مانع از “تصعید تنش” می‌داند.
  • نقد: این رویکرد به جای بازدارندگی، طرف مقابل را به سمت جنگ سوق می‌دهد و پازل او را تکمیل می‌کند. منجر به عدم واکنش به‌موقع و افزایش جسارت طرف مقابل می‌شود.

موازنه‌گرایی افراطی (Extreme Balancing Paradigm):

  • دیدگاه: ایران را “قطب عالم” می‌داند که می‌تواند بین ابرقدرت‌ها موازنه مثبت و منفی ایجاد کند و همه را بازی دهد و از همه تکنولوژی دریافت کند. خوش‌بینی بی‌جا به کشورهایی مثل هند و روسیه.
  • نقد: نادیده گرفتن محدودیت‌های قدرت ایران (به ویژه پس از تضعیف در یک دهه اخیر) و ضرورت کنترل تنش با غرب. منجر به “سیاست همسایگی” ناکارآمد در انکار بازی‌های بزرگ‌تر می‌شود.

آخرالزمان‌گرایی (Apocalyptic Paradigm):

  • دیدگاه: با تکیه بر گزاره‌های صحیح دینی در مورد پیروزی مستضعفین، وقایع آخرالزمانی را بیش از حد نزدیک می‌پندارد و برای تمام رخدادها تفاسیر آخرالزمانی ارائه می‌دهد.
  • نقد: منجر به “تقدیرگرایی متافیزیکی” و انفعال در سیستم تصمیم‌گیری می‌شود، زیرا معتقد است “همه چیز ختم به خیر می‌شود” و نیازی به آسیب‌شناسی و اقدام جدی نیست. این یک “مخدر بسیار قوی” برای حوزه نظامی است.

امت‌گرایی افراطی (Extreme Ummatism Paradigm):

  • دیدگاه: توهم وجود “جهان اسلام” یکپارچه در سطح دولت‌ها و نادیده گرفتن واقعیت “نیشن استیت‌ها” و منافع ملی. حرکت‌های گروه‌هایی مثل جولانی و طالبان را “انقلابی” و “پروژه اسلامی” می‌داند.
  • نقد: این رویکرد به سیستم “تقدیر” می‌دهد و منجر به خیانت می‌شود. نادیده گرفتن ارتباطات این گروه‌ها با سرویس‌های اطلاعاتی غرب (سیا) و موساد. در سوریه منجر به عدم درک منافع ملی ایران شد.

ساختارشکنان (Deconstructionist Paradigm):

  • دیدگاه: معتقدند “رژیم سیاسی جمهوری اسلامی اساساً بر پایه غلطی بنیان‌گذاری شده” و مسیر ایران از ابتدا اشتباه بوده است. اسرائیل را نرمال و ایران را آنرمال می‌داند.
  • نقد: تفسیر غلط از تاریخ و وقایع، که منجر به سقوط سیستم می‌شود. سوءاستفاده از بحران برای مقاصد سیاست داخلی و تضعیف انسجام ملی در شرایط حساس جنگی.

واقع‌گرایی (Realist Paradigm):

  • دیدگاه (دیدگاه مورد تأیید): سیاست را امری سیال، پیچیده و خاکستری درک می‌کند. جنگ سرد نوین و نظام چندقطبی را به رسمیت می‌شناسد. به افول آمریکا وزن درست می‌دهد. وزن معقول به قدرت‌ها می‌دهد و اهمیت بازی اقتصادی، اطلاعاتی، و نظامی را به صورت توأمان درک می‌کند. عاملیت ایران را می‌پذیرد و رقابت استراتژیک ایران-اسرائیل را امتداد رقابت آمریکا-چین می‌داند. جنگ را “وجودی” می‌پندارد.
  • نقد سایر پارادایم‌ها: انتقاد از تقلیل‌گرایی، انکار واقعیت، جعل خبر، و استفاده از متشابهات به جای محکمات برای توجیه نظریات غلط.